دخترخاله ام میگفت از تهران به مشهد دو ساعته با قطار رفته ام همه خندیدند و گفتند دختر دیوانه شدی مگر میشود؟
با قیافه ای حق به جانب همه را نگاه کرد و گفت:من دیوانه شدم؟شما اصلا متوجه حرف من نشده اید پس چرا میخندید؟
منظور من این است که دو ساعت به دستم بسته بودم
و خودش به دیگران که با بهت به او نگاه میکردند قهقهه زنان خندید و آنروز از دست انداختن آنها
خیلی لذت برد